بهداشتی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بهداشتی کردن، استرلیزه کردن، سترون کردن، پاستوریزه کردن تلقیح کردن قرنطینه کردن، منزوی کردن نظافت کردن، پاک کردن
بهداشتیلغتنامه دهخدابهداشتی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بهداشت : امور بهداشتی . (فرهنگ فارسی معین ).
بهداشتیلغتنامه دهخدابهداشتی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بهداشت : امور بهداشتی . (فرهنگ فارسی معین ).
بهداشتیلغتنامه دهخدابهداشتی . [ ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به بهداشت : امور بهداشتی . (فرهنگ فارسی معین ).
خاکچال بهداشتیsanitary landfillواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خاکچال برای پسماندهای غیرخطرناک که در آن پسماندها در لایههایی گسترده و فشرده میشوند و در انتهای هر روزِ کاری با مواد مناسب پوشانده میشوند
برش بهداشتیsanitation cutting, sanitation felling, sanitary cutting, sanitary fellingواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت درختان مرده یا صدمهدیده یا آسیبپذیر برای جلوگیری از گسترش آفات و بیماریها و بهبود بهداشت جنگل
رُسینۀ بهداشتیsanitary earthenwareواژههای مصوب فرهنگستاننوعی افزار بهداشتی که از رُس سفیدپخت (white-firing clay) ساخته میشود، اما معمولاً آن را با لعاب رنگی میپوشانند