بهترلغتنامه دهخدابهتر. [ ب َ ت َ ] (ع اِ) دروغ . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به بهتره شود.
بهترلغتنامه دهخدابهتر. [ ب ِ ت َ ] (ص تفضیلی ) (از: بِه ْ + تر، علامت صیغه ٔ تفضیلی ) نیکوتر. خوبتر. زیباتر. جمیل تر. (فرهنگ فارسی معین ). خوبتر و نیکوتر. زیباتر. شایسته تر و پس
بهترلغتنامه دهخدابهتر. [ ب ُ ت ُ ] (ع ص ) مرد کوتاه . ج ، بَهاتِر. (منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). مرد کوتاه و زن کوتاه . (از ناظم الاطباء). م
بحترلغتنامه دهخدابحتر. [ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) قبیله ای است . (مهذب الاسماء). نام پدر قبیله ای از طی که پسر عتودبن عنیز است و از آن قبیله است ابوعباده ٔ شاعر. (منتهی الارب ). || نام
بحترلغتنامه دهخدابحتر. [ ب ُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) کوتاه گرداندام . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خپله . ج ، بحاتر. مردمان کوتاه . (مهذب الاسماء).
بهتر آمدنلغتنامه دهخدابهتر آمدن . [ ب ِ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب )غلبه کردن . فائق شدن : و از وی [ از بلغار] مقدار بیست هزار مرد سوار بیرون آید که با هرچند که بود از لشکر کافران حرب کنن