بهثیلغتنامه دهخدابهثی . [ ب ُ ثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهثة است که بطنی است از قیس غیلان . (لباب الانساب سمعانی ).
بهبهیلغتنامه دهخدابهبهی . [ ب َ ب َ ] (ع ص ) تناور و بزرگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
بابلی خوردنلغتنامه دهخدابابلی خوردن . [ ب ِ خوَرْ / خُرْدَ ] (مص مرکب ) بسحر بابلی فریفته شدن : خلق از آن سحر بابلی کردن دل نهاده ببابلی خوردن .نظامی .
بهثیلغتنامه دهخدابهثی . [ ب ُ ثی ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهثة است که بطنی است از قیس غیلان . (لباب الانساب سمعانی ).
بهبهیلغتنامه دهخدابهبهی . [ ب َ ب َ ] (ع ص ) تناور و بزرگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
یحیی ابراهیملغتنامه دهخدایحیی ابراهیم . [ ی َح ْ یا اِ ] (اِخ ) یا یحیی ابراهیم پاشا، از رجال حکومت مصر بود. به سال 1287 هَ . ق . در بهبشین از دیه های بنی یوسف به دنیا آمد و دانشکده ٔ ح
هبیرلغتنامه دهخداهبیر. [ هََ ] (ع اِ) زمین پست هموار که اطراف وی بلند باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هبر. زمین هموار که اطراف آن برآمده باشد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموار