بهاییلغتنامه دهخدابهایی . [ ب َ ] (ص نسبی ) گران بها. پرقیمت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || فروشی . قابل سودا. (فرهنگ فارسی معین ). فروختنی . قیمتی : من گفتم یا هذا این
بهاییفرهنگ انتشارات معین(بَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به بهاء. 2 - پیرو آیین بهاء، پیروان میرزا حسینعلی نوری ، معروف به بهاءالله که بعد از باب کار وی را دنبال کرد و کتب و رسالا
علی بهاییلغتنامه دهخداعلی بهایی .[ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بهائی دمشقی غزولی ، ملقّب به علاءالدین . ادیب بود و در سال 815 هَ . ق . دردمشق درگذشت . رجوع به «غزولی » و به مآخذ ذ
بهائی عاملیلغتنامه دهخدابهائی عاملی . [ ب َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) (شیخ ) رجوع به بهاءالدین محمدبن حسین عاملی شود.
بهائی کردنلغتنامه دهخدابهائی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت کردن : بهائی کنند آنچه آمد خوشم درم پیش خواهم به ایشان کشم . فردوسی .تو با شهریار آشنایی مکن خرنده نداری بهائی مکن .
بهائیلغتنامه دهخدابهائی . [ ب َ ] (اِخ ) نام پیروان میرزا حسین علی نوری ، ملقب به بهأاﷲ. رجوع به باب و بهأاﷲ و صبح ازل و حسینعلی بهاء در همین لغت نامه شود.
علی بهاییلغتنامه دهخداعلی بهایی .[ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بهائی دمشقی غزولی ، ملقّب به علاءالدین . ادیب بود و در سال 815 هَ . ق . دردمشق درگذشت . رجوع به «غزولی » و به مآخذ ذ
بهائیلغتنامه دهخدابهائی . [ ب َ ] (ص نسبی ) بهایی . منسوب به بها. بقیمت . قیمت دار. فروشی . فروختنی : ز گستردنی هم ز پوشیدنی بباید بهائی و بخشیدنی . فردوسی .به دو هفته از گنج شاه