بهارآبلغتنامه دهخدابهارآب . [ ب َ] (اِ مرکب ) آبها که در بهار در مسیل ها و آبراهه ها از باران و سیل پدید آید و در دیگر فصول کم یا خشک شود. آب که تنها از بارانهای بهاری روان شود. آ
بهارآبادلغتنامه دهخدابهارآباد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گامکان است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهارآبلغتنامه دهخدابهارآب . [ ب َ] (اِ مرکب ) آبها که در بهار در مسیل ها و آبراهه ها از باران و سیل پدید آید و در دیگر فصول کم یا خشک شود. آب که تنها از بارانهای بهاری روان شود. آ
بهارآبادلغتنامه دهخدابهارآباد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گامکان است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
آب بهافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپولی که در بهای آب میدهند؛ حقالشرب.آبپاش۱. ظرفی فلزی و دستهدار که سر لولۀ آن سوراخهای ریز دارد و برای آب پاشیدن روی گلها یا زمین به کار میرود.۲. کسی که شغ
بیع دادنلغتنامه دهخدابیع دادن . [ ب َ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) بهایا بیعانه دادن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : رو بسوی عالم بالا نهادمشتریش نقد روان بیع داد.وحید قزوینی .
خشنولغتنامه دهخداخشنو. [ خ ُ ] (ص ) مخفف خشنود است که راضی و خوشحال باشد. (برهان قاطع) (لغت محلی شوشتر) : شدم من باندر زمن بگرویدز من پاک بدرود و خشنو شوید. اسدی .قومی ز فراق او