بهارلغتنامه دهخدابهار. [ ب ِ ] (اِ) بمعنی تنگ بار است که عبارت از یک تای بار است . (برهان ) (ناظم الاطباء). یک تنگ بار. (آنندراج ) (جهانگیری ).
بهارلغتنامه دهخدابهار. [ ب ِ ] (اِخ ) ایالتی در هند. در شمال شرقی دکن که در بخش شرقی دشت گنگ واقع است و دارای 40219000 تن سکنه میباشد. کرسی آن پتنه . محصول عمده ٔ آنجا برنج ، نی
بهارلغتنامه دهخدابهار. [ ب َ ] (اِ) فصل ربیع است ؛ یعنی بودن آفتاب در برج حمل و ثور و جوزا. (از جهانگیری ). فصل ربیع و آن در بلاد اقلیم چهارم و پنجم و ششم ، مدت ماندن آفتاب است
بهارلغتنامه دهخدابهار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع است و دارای 355 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهارلغتنامه دهخدابهار. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرق است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است . دارای 629 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سبزیخوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت زیخوردن تره، جعفری، نعنا، شاهی، ترتیزک، شوید، ریحان، گشنیز، شنبلیله، ترخون، مرزه، بابونه، بادیان، بهار اسفناج ترب، تربچه، پیازچه سبزی برای پختن، سب
مرکزراینلغتنامه دهخدامرکزراین . [ م َ ک َ ی َ ] (اِ) به لغت زند و پازند مقداری از گناه باشد که از فعل آن بر فاعل کشتن لازم آید. (برهان ). این لغت در برهان قاطع مصحف مرگ ارزان یعنی م
کمانلغتنامه دهخداکمان . [ ک َ ] (اِ) معروف است و به عربی قوس خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ قوس و مبدل خمان مرکب از «خم » و «ان » که کلمه ٔ نسبت است و کشیده و خمیده و سخت و نرم و گسس
راهگذرلغتنامه دهخداراهگذر. [ گ ُ ذَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رهگذر. گذرنده از راه . عابر. که از راه بگذرد.که از راه عبور کند. عابر سبیل : چون باسترآباد رسید مردی را دید، راهگذاری گف
تیرماهلغتنامه دهخداتیرماه . (اِ مرکب ) نام ماه چهارم از سالهای شمسی که بودن آفتاب در برج سرطان باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام ماهی است در تاریخ فرس . (کشاف اصطلاحات الفنون )