مربوط بهبازارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مربوط به‌بازار، بازاری، تهیه‌شدهدربازار، تجاری پررونق، کساد تعادلی
بابازادهلغتنامه دهخدابابازاده . [ دَ ] (اِخ ) محمد قره مانی (مولا) متوفی 994 هَ . ق .او راست : تعلیقه ای بر کتاب البیع هدایه ٔ مرغینانی . (کشف الظنون چ 2 استانبول ستون 2036 و 2037).
بابازاهدلغتنامه دهخدابابازاهد. [ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه ٔ زرس شهرستان اهواز. 6 هزارگزی شمال خاوری قعله ٔ زرس و یکهزارگزی شمال راه مالرو بنه وار هفت لنگ به قلعه ٔ زرس . جلگه
ببازار آوردنلغتنامه دهخداببازار آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن به بازار. بردن به بازار. || منتشر کردن . فاش و برملا کردن . || کنایه از فاش و رسوا کردن . (از آنندراج ) : عیب ص
ببازار افتادنلغتنامه دهخداببازار افتادن . [ ب ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) سر از بازار درآوردن . در بازار قرار گرفتن . || بازاری شدن . در بازار پخش شدن . || کنایه از فاش شدن . رسوا شدن . (آنندرا
سرمایة سهمیequity capital, equity2واژه‌های مصوب فرهنگستاندر مباحث مالی و بهابازار، بخشی از سرمایه یک کسب‌وکار که با فروش سهام تأمین می‌شود
بازارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی سوق، چهارسوق، راسته، بازارچه، پاساژ، میدان، سبزه‌میدان، تیمچه، بورس، کوی، کوی آهنگران شنبه‌بازار، بازارروز، تره‌بار، خشکبار، بازار مکاره، جم
