بناری بالالغتنامه دهخدابناری بالا. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . محلی کوهستانی و گرمسیر است و360 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین می شود و محصو
بناری پائینلغتنامه دهخدابناری پائین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . محلی کوهستانی و گرم سیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه تأمین می شود و
بنفرینلغتنامه دهخدابنفرین . [ ب ِن ِ ] (ص مرکب ) نفرین شده . ملعون . گجستک : ایستاده بخشم بر در اواین بنفرین سیاه روخ چکاد.حکاک (ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 106).شغاد آن بنفرین شورید
پریشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پریشیده؛ پریشان.۲. پراکنده؛ متفرق.۳. بهبادداده (بهصورت اضافه): زلفِ پریش.۴. (بن مضارعِ پریشیدن) = پریشیدن۵. پریشانکننده؛ پریشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر):
بنلغتنامه دهخدابن . [ ب ُ ] (اِ) بنیاد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پایه . اساس . پای . اصل . (یادداشت مرحوم دهخدا) : چو بشنید ازو مرد دانا
اصفهبدلغتنامه دهخدااصفهبد. [ اِ ف َ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) مرزبان بن رستم بن شروین پریم یا فریم . کتاب مرزبان نامه از زبان وحوش و طیور و انس و جن و شیاطین فراهم آورده ٔ اوست . اگر دان
پرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) هریک از ساقههای توخالی با کرکهای نازکی روی آن که پوشش تن پرندگان و وسیلۀ پرواز آنها میباشد.۲. (زیستشناسی) [مجاز] بال جانوران پرنده.٣. [عامی