بنگ بنگواژهنامه آزاد(اصفهان، سده) بَنگ بَنگ؛ صدای بلند. «سرم بنگ بنگ می کنه»، یعنی «سردرد گرفته ام»، مثلاً از صداهای بلند یا تردد در جاهای شلوغ و پر سروصدا.
گال بنگلغتنامه دهخداگال بنگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در ایام بهار از میان زراعت گندم و جو روید و غوزه دار و کنگره دار مانند غوزه ٔ لاله و در درون آن چند دانه ٔ گندم نارسید
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب َ ] (اِ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » (کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه ٔ آن (چرس ) را ف
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب ُ ] (اِ) مخفف بانگ است : از هیچ دیه کس بنگ خروه نمی شنید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358).
بنگ دانهلغتنامه دهخدابنگ دانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان که علفی و دوساله است . و ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتی متر است و برگهایش پوشیده از کرک و چسب
انبوهلغتنامه دهخداانبوه . [ اَم ْ ] (ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. (از برهان قاطع). بسیار و متعدد. (ناظم الاطباء). بسیار. (انجمن آرا). بسیار. متعدد. کثیر. (فرهنگ
گال بنگلغتنامه دهخداگال بنگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که در ایام بهار از میان زراعت گندم و جو روید و غوزه دار و کنگره دار مانند غوزه ٔ لاله و در درون آن چند دانه ٔ گندم نارسید
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب َ ] (اِ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » (کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه ٔ آن (چرس ) را ف
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب ُ ] (اِ) مخفف بانگ است : از هیچ دیه کس بنگ خروه نمی شنید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 358).