بنگروواژهنامه آزاد(به فتح اول و سوم) درختچه ای است با گلهایی شبیه سنبل و بوی نسبتاً تند و زننده: از بید بدتر بنگرو: کنایه از چیزی یا وضعیتی که از بد دیگری بدتر باشد.
بدروزگارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبخت، بدحال، تبهروزگار، تیرهروز، سیهروز ≠ بهروز، نیکروز ۲. خبیث، شریر
بادروزلغتنامه دهخدابادروز. (اِ مرکب ) بادروزه . روزگذار از طعام : کسی را نبد بادروز نبردهمی اسب جنگی بکشت و بخورد. فردوسی .رجوع به بادروزه ، و شعوری ج 1 ورق 164 شود. || تحفه و هدی
بادروزبویهلغتنامه دهخدابادروزبویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) گیاهیست که بوی ترنج میدهد و برگهایش شکافته میباشد. (ناظم الاطباء). || نوعی علفی است طبی تلخ . بقلةالملک . شیطرج . شاه تره
بنگروواژهنامه آزاد(به فتح اول و سوم) درختچه ای است با گلهایی شبیه سنبل و بوی نسبتاً تند و زننده: از بید بدتر بنگرو: کنایه از چیزی یا وضعیتی که از بد دیگری بدتر باشد.
آدینلغتنامه دهخداآدین . (اِ) خوازه و آرایش ها که بنوروز یا گاه ورود پادشاهان و جشنهای بزرگ در کویها و برزنها و راهها کنند. آذین .
چنانچونلغتنامه دهخداچنانچون . [ چ ُ / چ ِ ] (حرف ربط مرکب ، ق مرکب ) چنانکه . همچنانکه . بمانند. مثل . (آنندراج ) : رفیقا چند گویی کو نشاطت بنگریزد کس از گرم آفروشه مرا امروز توبه
تنوءلغتنامه دهخداتنوء. [ ت ُ ] (ع مص ) به جائی مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم شدن در شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث : من تنا