بنویلغتنامه دهخدابنوی . [ ب َ ن َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به ابن . یعنی پسری و به بنت یعنی دختری . و منسوب به ابناء سعد که قومی بودند از عجم و در یمن سکنی داشتند و نیز منسوب به بنیات الطریق . (ناظم الاطباء).
فضای باناخ بازتابیreflexive Banach space, regular Banach spaceواژههای مصوب فرهنگستانفضای باناخی که با دوگان دوم خود برابر است
جبر باناخBanach algebraواژههای مصوب فرهنگستانجبری که فضای باناخ است و نُرم حاصلضرب هر دو عضو آن از حاصلضرب نُرمهای آن دو عضو تجاوز نمیکند
جبر باناخ میانگینپذیرamenable Banach algebraواژههای مصوب فرهنگستانجبر باناخ A با این ویژگی که همۀ اشتقاقهای پیوسته از A به فضای دوگان یک -A دو مدول باناخ، درونی باشد
مزرعچه ٔبنویهلغتنامه دهخدامزرعچه ٔبنویه . [ م َ رَ چ َ / چ ِ ی ِ ب ِ ی َ ] (اِخ ) مزرعه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین ، در 30هزارگزی جنوب غربی نائین و 3هزارگزی راه نائین به فیض آباد، در جلگه ٔ مع
نویلغتنامه دهخدانوی .[ ن َ / ن ُ ] (حامص ) تازگی . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). تجدد. (یادداشت مؤلف ). نو بودن . مقابل کهنگی : سخن زین نمط هرچه دارد نوی بدین شیوه ٔ نو کند پیروی . نظامی .<