بنوتلغتنامه دهخدابنوت . [ ب ُ ن ُوْ وَ ] (ع اِمص ) پسری و فرزندی . (غیاث ) (آنندراج ). پسری و پسرخواندگی . (ناظم الاطباء).
بنوت بالالغتنامه دهخدابنوت بالا. [ ب َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بنوت پائینلغتنامه دهخدابنوت پائین . [ ب َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بنوتمیملغتنامه دهخدابنوتمیم . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) طایفه ای از عرب ، و این طایفه دین مجوسی داشتند. (یادداشت بخط مؤلف بنقل از بیان الادیان ). نام قبیله ای از عرب و اشعار این قبیله را
بنوت بالالغتنامه دهخدابنوت بالا. [ ب َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بنوت پائینلغتنامه دهخدابنوت پائین . [ ب َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بنوتمیملغتنامه دهخدابنوتمیم . [ ب َ ت َ ] (اِخ ) طایفه ای از عرب ، و این طایفه دین مجوسی داشتند. (یادداشت بخط مؤلف بنقل از بیان الادیان ). نام قبیله ای از عرب و اشعار این قبیله را
احثاللغتنامه دهخدااحثال . [ اَ ] (اِخ ) (یوم ذی ...) وقعه ای است بین بنوتمیم و بکربن وائل و مشهور است . (مراصد).