بنداز کردنلغتنامه دهخدابنداز کردن . [ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباشرت کردن . جماع کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
disarticulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، از هم جدا کردن، از هم جدا شدن، بند از بند جدا کردن
بندلغتنامه دهخدابند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(ج
اعدامکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ردن، کشتن، دار زدن، مصلوب کردن، گردن زدن، بند از بند جدا کردن