بندرگاهلغتنامه دهخدابندرگاه . [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) لنگرگاه کشتی در کنار دریا. (فرهنگ فارسی معین ). بندر. (ناظم الاطباء). پهنه ای از آب در کنار ساحل که دارای عمق کافی برای ورود کشت
بندرگاهلغتنامه دهخدابندرگاه . [ ب َ دَ ] (اِخ ) بندری از دهستان حومه است که در بخش مرکزی شهرستان بوشهر واقع است . و 266 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
بندرگاهلغتنامه دهخدابندرگاه . [ ب َ دَ ] (اِخ ) دهی است جزودهستان طارم علیا بخش سیروان شهرستان زنجان و دارای 113 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
تخت جمشیدلغتنامه دهخداتخت جمشید. [ ت َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است ، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن ، اسکندر مقدونی ساختمان ه
portدیکشنری انگلیسی به فارسیبندر، درگاه، بندرگاه، پرت، مخرج، بندر ورودی، درب، مبدا مسافرت، دورازه، در رو، شراب شیرین، لنگر گاه، بارگیری کردن، ببندر اوردن، حمل کردن، بردن، ترابردن
دریکلغتنامه دهخدادریک . [ دْرِ / دِرِ ] (اِخ ) سر فرانسیس . (1540 - 1596 م .). دریازن و دریاسالار انگلیسی و نخستین انگلیسی که با کشتی دور دنیا گشت (1577-1580 م .). مسافرتهائی به
طرابلس غربلغتنامه دهخداطرابلس غرب . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ غ َ ] (اِخ ) شهری است بمغرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهری است در پایان سرزمین برقةو ابتدای زمین افریقیه . (معجم البلدان چ مصر
باب الابوابلغتنامه دهخداباب الابواب . [ بُل ْ اَب ْ ] (اِخ ) جغرافیون عرب این نام را بشهر دربند واقع در دامنه های جبال قفقاز و ساحل غربی بحر خزر اطلاق نمایند و آنرا «الباب » نیز گویند.