بنالغتنامه دهخدابنا. [ ب َن ْ نا ] (از ع ، ص ) معمار و بسیار بناکننده . (غیاث اللغات ) : معمار دین آثار او دین زنده از کردار اوگنجی است آن دیوار او از خضر بنّا داشته . خاقانی .
بنالغتنامه دهخدابنا. [ ب ِ ] (از ع ، اِ) عمارت . (غیاث اللغات ). عمارت . لاد. ساختمان . (ناظم الاطباء). مقابل عرصه . مقابل اعیانی . آن قسمت از خانه که در آن ساختمانی هست . در ت
عرشلغتنامه دهخداعرش . [ ع َ ] (ع مص ) ساختن بنا را از چوب . (از منتهی الارب ). ساختن خانه را از چوب . (از ناظم الاطباء). ساختمانی از چوب ساختن . (از اقرب الموارد). || تا صید رس
شکست برداشتنلغتنامه دهخداشکست برداشتن . [ ش ِ ک َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ترک و شکاف برداشتن بنا و مایل به ویرانی گردیدن . ترک و غاچ برداشتن . آثار ویرانی چون شکاف و خسف در بنایی پدیدار شد
تضعضعلغتنامه دهخداتضعضع. [ ت َ ض َ ض ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن وعاجز گردیدن و نیازمند شدن بسوی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروتنی کردن و خوار و نیازمند شدن . ||
خسفلغتنامه دهخداخسف . [ خ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ماده شتر و در زمستان زود خشک شدن آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خسفت الناقه . || خسیف و
تدریجلغتنامه دهخداتدریج . [ ت َ ] (ع مص ) درنَوَردیدن . (دهار). درنوردیدن نامه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (از المنجد). || پله قرار دادن بنا را. (