بنالغتنامه دهخدابنا. [ ب َن ْ نا ] (از ع ، ص ) معمار و بسیار بناکننده . (غیاث اللغات ) : معمار دین آثار او دین زنده از کردار اوگنجی است آن دیوار او از خضر بنّا داشته . خاقانی .
بنالغتنامه دهخدابنا. [ ب ِ ] (از ع ، اِ) عمارت . (غیاث اللغات ). عمارت . لاد. ساختمان . (ناظم الاطباء). مقابل عرصه . مقابل اعیانی . آن قسمت از خانه که در آن ساختمانی هست . در ت
تأسیس شدنلغتنامه دهخداتأسیس شدن . [ ت َءْش ُ دَ ] (مص مرکب ) دایر گشتن . بنا شدن . بنیادافکنده شدن . بنیاد گشتن . برپا گشتن . رجوع به تأسیس شود.
حدیثةالموصللغتنامه دهخداحدیثةالموصل . [ح َ ث َ تُل ْ م َ / مو ص ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در نزدیکی موصل که بر نهر زاب واقع شده است . و بنا به روایتی در روزگار خلافت خلیفه ٔ اول ، زما
دبیسلغتنامه دهخدادبیس . [ دُ ب َ ] (اِخ ) ابن علی اول ملقب به نورالدوله و مکنی به ابوالاعز. ابن مزید الاسدی امیر بادیه ٔ حله در عراق عرب بود. پیش از بنا شدن حله در 408 هَ .ق . و
مرتفعلغتنامه دهخدامرتفع. [ م ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) برداشته شده . (غیاث اللغات ). برشده . بررفته . (یادداشت مرحوم دهخدا). بلند کرده شده . برافراشته . بالا برده شده : نیت غزوی دیگر کر