بنات خورةلغتنامه دهخدابنات خورة. [ ب َ ت ُ رَ ] (ع اِ مرکب ) میش . گوسفند ماده . بنات حوزة (با زاء معجمه ). (از المرصع).
بناتلغتنامه دهخدابنات . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ابنة، یعنی دختر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ). || ج ِ بنت ، یعنی دخترو آن مؤنث ابن نیست بلکه صیغه ٔ جداگانه است و م
بنات الکدادلغتنامه دهخدابنات الکداد. [ ب َ تُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) خران . کداد، فحل معروفی است که خرها را بدو منسوب سازند. (از المرصع).
تنگ شاپورلغتنامه دهخداتنگ شاپور. [ ت َ گ ِ ] (اِخ ) تنگی است در حوالی شهر کازرون فارس که آن را خوره شاپور گویند و در آنجا شهری بوده که شاپور پادشاه ایران بنام خود بنا نموده و در میان
اراجیفلغتنامه دهخدااراجیف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ارجاف . خبرهای موحش و مدهش . بیهودگان و سخنهای دروغ و بی اصل . (غیاث اللغات ). خبرهای دروغ . خبرهای نادرست . شایعات . تعاتِع:درین ساع
کاردارلغتنامه دهخداکاردار. (اِخ ) یکی از پسران سه گانه ٔ وزرگ فرماندار مهر نرسه که مانند پسران دیگر برای او در اردشیر خوره قریه ای با آتشگاه بنا نمود و کاردار در زمان حیات پدر خوی