flightsدیکشنری انگلیسی به فارسیپرواز، گریز، عزیمت، یک رشته پلکان، مهاجرت، سلسله، پرواز کردن، پریدن، کوچ کردن
پردهانلغتنامه دهخداپردهان . [ پ ُ دَ ] (ق مرکب ) ترجمه ٔ جمله ٔ عربی بملأفیه است : زان پشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگویم به پر دهان . اثیر اخسیکتی (دیوان ص 259).هی
ملاحسلغتنامه دهخداملاحس . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) جایهای لیسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- امثال :ترکته بملاحس البقر اولاده ؛ یعنی ترک کردم او را در فلاتی و مراد آن
مارافسافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = مارگیر: ◻︎ گر حسودت بسیست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری: ۴۵۰)، ◻︎ ور برآرد به مثل مار بهافسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انو
اسبیللغتنامه دهخدااسبیل . [ اِ ] (اِخ ) حصنی است در اقصای یمن و گویند حصنی است آنسوی نجیر. شاعر در وصف حمار وحشی گوید:باسبیل کان بها بُرْهَةً.من الدهر مانبحته الکلاب .و این صفت ک
التفاتلغتنامه دهخداالتفات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وانگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بازپس نگریستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). بگوشه ٔ