flightدیکشنری انگلیسی به فارسیپرواز، گریز، عزیمت، یک رشته پلکان، مهاجرت، سلسله، پرواز کردن، پریدن، کوچ کردن
پردهانلغتنامه دهخداپردهان . [ پ ُ دَ ] (ق مرکب ) ترجمه ٔ جمله ٔ عربی بملأفیه است : زان پشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگویم به پر دهان . اثیر اخسیکتی (دیوان ص 259).هی
اسبیللغتنامه دهخدااسبیل . [ اِ ] (اِخ ) حصنی است در اقصای یمن و گویند حصنی است آنسوی نجیر. شاعر در وصف حمار وحشی گوید:باسبیل کان بها بُرْهَةً.من الدهر مانبحته الکلاب .و این صفت ک