بملانلغتنامه دهخدابملان . [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است به یک فرسنگی مرو. (از الانساب سمعانی ) (از مراصد) (از معجم البلدان ).
بملانیلغتنامه دهخدابملانی .[ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بملان ، که قریه ای است از قرای مرو در یک فرسخی شهر. (از الانساب سمعانی ).
بملانیلغتنامه دهخدابملانی .[ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بملان ، که قریه ای است از قرای مرو در یک فرسخی شهر. (از الانساب سمعانی ).
لانلغتنامه دهخدالان . (فعل امر) امر از لاندن به معنی جنبانیدن و افشانیدن یعنی بجنبان و بیفشان . (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به لاندن شود. || (اِ) مغاک و گودال . (برهان ). گو و م