بمال و واماللغتنامه دهخدابمال و وامال . [ ب ِ ل ُ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) (امر به مالیدن و بازمالیدن که به صورت اسمی و مرادف عمل مالش و ماساژ بکار رود): بعد از یک ساعت بمال و وامال به
بمثللغتنامه دهخدابمثل . [ ب ِ م َ ث َ ] (ق مرکب ) (از: «ب » + مثل ) بطور مثل و بطور نمونه . (ناظم الاطباء) : اشتها به هر روز زیادت بود. چنان که اگر بمثل شیرمرغ خواستی دروقت حاضر
بمثللغتنامه دهخدابمثل .[ ب ِ م ِ ل ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مثل ) مانند و شبیه . (ناظم الاطباء). نظیر. رجوع به مثل شود.
بمللغتنامه دهخدابمل . [ ب ِ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح موسیقی ) یکی از علامات تغییردهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. این علامت صدای نوت را نیم پرده پایین می آورد. بعبارت
بموللغتنامه دهخدابمول . [ ب ِ مُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) بِمُل در اصطلاح موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بمل شود.
flagدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچم، بیرق، سنگ فرش، علم، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست
بمال و واماللغتنامه دهخدابمال و وامال . [ ب ِ ل ُ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) (امر به مالیدن و بازمالیدن که به صورت اسمی و مرادف عمل مالش و ماساژ بکار رود): بعد از یک ساعت بمال و وامال به
بمثللغتنامه دهخدابمثل . [ ب ِ م َ ث َ ] (ق مرکب ) (از: «ب » + مثل ) بطور مثل و بطور نمونه . (ناظم الاطباء) : اشتها به هر روز زیادت بود. چنان که اگر بمثل شیرمرغ خواستی دروقت حاضر
بمثللغتنامه دهخدابمثل .[ ب ِ م ِ ل ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: «ب » + مثل ) مانند و شبیه . (ناظم الاطباء). نظیر. رجوع به مثل شود.
بمللغتنامه دهخدابمل . [ ب ِ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح موسیقی ) یکی از علامات تغییردهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. این علامت صدای نوت را نیم پرده پایین می آورد. بعبارت
بموللغتنامه دهخدابمول . [ ب ِ مُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) بِمُل در اصطلاح موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بمل شود.