بلشصرلغتنامه دهخدابلشصر. [ ب َ ش َص ْ ص َ ] (اِخ ) بلتشصر. پسر نبوکدنصر. (از دایرةالمعارف فارسی ). رجوع به بلتشصر شود.
باد بمشت پیمودنلغتنامه دهخداباد بمشت پیمودن . [ ب ِ م ُ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) کوشش بیفایده و امر لغو کردن . (آنندراج ). رجوع به باد شود.
باد بمشت داشتنلغتنامه دهخداباد بمشت داشتن . [ ب ِ م ُ ت َ ] (مص مرکب ) رنج و کوشش کسی هدر رفتن . رجوع به باد شود.
flawدیکشنری انگلیسی به فارسینقص، عیب، رخنه، خدشه، شکاف، کاستی، درز، اشوب ناگهانی، ترک برداشتن، عیب دار کردن، تند باد
بلشصرلغتنامه دهخدابلشصر. [ ب َ ش َص ْ ص َ ] (اِخ ) بلتشصر. پسر نبوکدنصر. (از دایرةالمعارف فارسی ). رجوع به بلتشصر شود.
باد بمشت پیمودنلغتنامه دهخداباد بمشت پیمودن . [ ب ِ م ُ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) کوشش بیفایده و امر لغو کردن . (آنندراج ). رجوع به باد شود.
باد بمشت داشتنلغتنامه دهخداباد بمشت داشتن . [ ب ِ م ُ ت َ ] (مص مرکب ) رنج و کوشش کسی هدر رفتن . رجوع به باد شود.
پونیکلغتنامه دهخداپونیک . (اِخ ) (جنگهای ...) نامی که بمشاجرات طولانی میان روم و قرطاجنه (کارتاژ) که منتهی بخرابی ناحیت اخیر گردید، دهند.