بختیلغتنامه دهخدابختی . [ ب َ ] (اِخ ) از شعرای تبریز که بیشتر عمر خود را در شیراز گذرانده است . (فرهنگ سخنوران ). ازوست :امید جور از تو ندارم چه جای لطف نومیدیم ببین به چه غایت
خفریلغتنامه دهخداخفری . [ خ َ ] (اِ) قالی ستبر : کشیده بت و شال و خفری رده ملای مله جمله برهم زده . نظام قاری .وجود پنبه بمخفی چو باد در قفس است ولی بکاسر و خفری چو آب در غربال
کاسرلغتنامه دهخداکاسر. [ س َ ] (اِ) کاستر. انواع پست ماهوت چون شالکی . (دیوان نظام قاری معروف به شیخ البسه ص 203) : هر جامه بود لایق چیزی بدوختن کتان بدرز بخیه و کاسر شلال یافت
باربدلغتنامه دهخداباربد. [ ب ُ / ب َ ] (اِخ ) جهرمی یا باربُذ . نام مطرب خسروپرویز است . گویند اصل او از جهرم بوده که از توابع شیراز است و در فن بربطنوازی و موسیقی دانی عدیل و نظ