باغستانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجایی که چندین باغ پهلوی یکدیگر باشد: ◻︎ سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید / گر در همه باغستان سروی نبُوَد شاید (سعدی۲: ۴۴۴).
بادغسلغتنامه دهخدابادغس . [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر و گذرگاه باد را گویند. (برهان ). بادگیر بود. (اوبهی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به لغات بادرس ، بادغد، بادغر، بادغرا، بادغر
باغستانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجایی که چندین باغ پهلوی یکدیگر باشد: ◻︎ سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید / گر در همه باغستان سروی نبُوَد شاید (سعدی۲: ۴۴۴).
بادغسلغتنامه دهخدابادغس . [ غ َ ] (اِ مرکب ) بادگیر و گذرگاه باد را گویند. (برهان ). بادگیر بود. (اوبهی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به لغات بادرس ، بادغد، بادغر، بادغرا، بادغر
باغستانلغتنامه دهخداباغستان . [ غ ِ] (اِخ ) قریه ٔ بیستون را بدین اسم گفته اند. (یادداشت مؤلف ). بغستان . و رجوع به بغستان شود و بیستون .
باغستانلغتنامه دهخداباغستان . [غ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش اردکان شهرستان شیراز، که در 3 هزارگزی شمال باختر اردکان و 3 هزارگزی شوسه ٔ اردکان به تل خسروی واقع است