بلوسلغتنامه دهخدابلوس . [ ب َ ] (اِ) فریب و خدعه . (برهان ). به چرب زبانی کسی را فریفتن . (شرفنامه ٔ منیری ). || فروتنی . (برهان ). فروتنی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). || (ص ) شخص
بلوسلغتنامه دهخدابلوس . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری ، بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنه ٔ آن 163 تن .آب آن از رودخانه ٔ محلی موسوم به آب سیلاب و محصول آن غلات و حب
بلوسلغتنامه دهخدابلوس . [ ب َ ] (ع اِ) طعام اندک . (منتهی الارب ): ما ذقت علوسا و لا بلوسا؛ چیزی نچشیدم . (از اقرب الموارد).
بلوسطیونلغتنامه دهخدابلوسطیون . [ب َ ] (یونانی ، اِ) گلنار. (فرهنگ فارسی معین ). بلوسیطوس . بلوسیطون . رجوع به بلوسیطوس و بلوسیطون شود.
حرمللغتنامه دهخداحرمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) اسفند. سفند. اسپند. سپند. (بحر الجواهر). سپند سوختنی . چیزی است که سوزند دفع چشم زخم را. حمداﷲ مستوفی گوید: حرمل ؛ سپند، و دردفع چشم ب
بلوسلغتنامه دهخدابلوس . [ ب َ ] (اِ) فریب و خدعه . (برهان ). به چرب زبانی کسی را فریفتن . (شرفنامه ٔ منیری ). || فروتنی . (برهان ). فروتنی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). || (ص ) شخص
بلوسلغتنامه دهخدابلوس . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری ، بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنه ٔ آن 163 تن .آب آن از رودخانه ٔ محلی موسوم به آب سیلاب و محصول آن غلات و حب
بلوسلغتنامه دهخدابلوس . [ ب َ ] (ع اِ) طعام اندک . (منتهی الارب ): ما ذقت علوسا و لا بلوسا؛ چیزی نچشیدم . (از اقرب الموارد).
بلوسطیونلغتنامه دهخدابلوسطیون . [ب َ ] (یونانی ، اِ) گلنار. (فرهنگ فارسی معین ). بلوسیطوس . بلوسیطون . رجوع به بلوسیطوس و بلوسیطون شود.