بلیناسلغتنامه دهخدابلیناس . [ ب َ ] (اِخ ) نام حکیمی است که انیس و جلیس سکندر بود. (برهان ). او را بلیناس جادو نیز خوانند. (هفت قلزم ) (از آنندراج ). ازمردم طوانه بلدی به روم . گو
بلینالغتنامه دهخدابلینا. [ ب ُ ی َ ] (اِخ ) شهری است در ساحل نیل در مغرب آن در صعید مصر. گویند آنجا طلسمی است که چون تمساح از آنجا بگذرد به پشت برمیگردد. (از مراصد) (از معجم البل
بیناسلغتنامه دهخدابیناس . (اِ) دریچه ٔ خانه را گویند. (برهان ). بیناسگ . دریچه ٔ خانه را گویند. (از منتهی الارب ) (انجمن آرا). دریچه . (جهانگیری ). پیناس . (آنندراج ).
بیناسکلغتنامه دهخدابیناسک . (اِ) بیناس . پیناسک .دریچه ٔ خانه . (از برهان ). پیناس . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). پینسک . بیناسگ . دریچه . (شرفنامه ٔ منیری ).
مطلسملغتنامه دهخدامطلسم . [ م ُ طَ س ِ ] (ع ص ) طلسم کننده : بلیناس مطلسم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حارث و حویرثلغتنامه دهخداحارث و حویرث . [ رِ وَ ح ُ َورَ ] (اِخ ) نام دو کوه به ارمینیه است و بالای آن گورستان پادشاهان آن دیار است که با زر و زیور خود دفن شده اند. و گویند بلیناس حکیم
صاحب طلسملغتنامه دهخداصاحب طلسم . [ ح ِ طِ ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) جادوگر. طلسم ساز : بلیناس داند چنین رازهاکه صاحب طلسم است بر سازها.نظامی .
طمیدیوسلغتنامه دهخداطمیدیوس . [ ] (اِخ ) طیطوس طمیدیوس . نام یکی از سلاطین روم است و بلیناس حکیم صاحب طلسمات بزمان وی بوده است . (عیون الانباء ج 1 ص 73).