بلیلغتنامه دهخدابلی . [ ب َ ] (از ع ، ق ) ممال بَلی ̍ و آن لفظی است که برای تصدیق کلام آید. در اصل این لفظ عربی است به فتح لام مگر فارسیان به کسر لام استعمال کنند. (غیاث ). در
بلیلغتنامه دهخدابلی . [ ب َ لا ] (ع ق ) آری ، و آن جواب استفهام معقود به جحد است ، و آنچه را گفته شود ایجاب میکند. (منتهی الارب ). اثبات است آنچه را پس از نفی آید، چنانکه «نعم
بلیلغتنامه دهخدابلی . [ ب َ لی ی ] (اِخ ) قبیله ایست از قضاعه و نسبت بدان بَلَوی ّ شود. (منتهی الارب ). و رجوع به بلوی شود.
بلیلغتنامه دهخدابلی . [ ب ِ لا ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن جرجانی ). بَلاء. و رجوع به بلاء شود. || پیر گشتن . (منتهی الارب ). || «
بلیلغتنامه دهخدابلی . [ ب ِل ْ لی ] (اِ) به هندی سنور است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
بُلّیْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی کونی ، اُبنه ای ، مردی که علایق جنسی زنانه دارد ، مفعول ، اَمْرَد
بلیاردلغتنامه دهخدابلیارد. [ ب ِل ْ ] (فرانسوی ، اِ) بیلیارد. نام نوعی بازی اروپایی . رجوع به بیلیارد شود.