بلویلغتنامه دهخدابلوی . [ ] (اِخ ) شهری از سند است از آن سوی رود مهران . جائی با نعمت بسیار و منبر در آنجا هست و جهازهای هندوستان بدین جا افتد. (حدود العالم ).
بلویلغتنامه دهخدابلوی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) لقب زهیربن قیس ، از امیران و فرماندهان شجاع صدر اسلام است . و گویند او از صحابیان بود. در فتح مصلا حضور داشت و بسال 69 هَ . ق . حاکم ب
بلویلغتنامه دهخدابلوی . [ ب َ ل َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمان بن عدیس بن عمرو، صحابی است . رجوع به عبدالرحمان (ابن عدیس ...) شود.
بلویلغتنامه دهخدابلوی . [ ب َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به بَلّی که قبیله ایست از قضاعة. (از الانساب سمعانی ) (منتهی الارب ).
بلویلغتنامه دهخدابلوی . [ ب َ وا ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ) (دهار)(مهذب الاسماء). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). بَلْوة
بلویچلغتنامه دهخدابلویچ . [ ب ُ ] (اِخ ) ده مخروبه از دهستان میانرود سفلی ، بخش نور شهرستان آمل . فعلاً زارعان قرای مجاور در آن زراعت می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
علقمه ٔ بلویلغتنامه دهخداعلقمه ٔ بلوی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن رِمثه . از صحابه است و گویند که از بیعت کنندگان «تحت الشجرة» بود. (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 263).
عماره ٔ بلویلغتنامه دهخداعماره ٔ بلوی . [ ع ُ رَ ی ِ ب َل ْ ] (اِخ ) (بنی ...) نام بطنی است . (از تاج العروس ) (از معجم قبائل العرب ). «ابن اثیر» درباره ٔ این بطن چنین نویسد: عماری منسو
عام البلویلغتنامه دهخداعام البلوی . [ عام ْ مُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) مبتلا به همگان . گرفتاری همگانی .
بلویچلغتنامه دهخدابلویچ . [ ب ُ ] (اِخ ) ده مخروبه از دهستان میانرود سفلی ، بخش نور شهرستان آمل . فعلاً زارعان قرای مجاور در آن زراعت می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
علقمه ٔ بلویلغتنامه دهخداعلقمه ٔ بلوی . [ ع َ ق َ م َ ی ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن رِمثه . از صحابه است و گویند که از بیعت کنندگان «تحت الشجرة» بود. (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 263).
عماره ٔ بلویلغتنامه دهخداعماره ٔ بلوی . [ ع ُ رَ ی ِ ب َل ْ ] (اِخ ) (بنی ...) نام بطنی است . (از تاج العروس ) (از معجم قبائل العرب ). «ابن اثیر» درباره ٔ این بطن چنین نویسد: عماری منسو
عام البلویلغتنامه دهخداعام البلوی . [ عام ْ مُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) مبتلا به همگان . گرفتاری همگانی .