بلوهلغتنامه دهخدابلوه . [ ب َ وَ / وِ ] (اِ) نامی است که در گرگان به داردوست دهند. در مینودشت (حاجیر) پاپیتال را گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به داردوست و پاپیتال شود.
بلوهلغتنامه دهخدابلوه . [ ب َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سبدلو از بخش بانه ٔ شهرستان سقز. سکنه ٔ آن 155 تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ اصحاب و محصول آن غلات ، توتون ، گزانگبین ،
بلوحلغتنامه دهخدابلوح . [ ب ُ ] (ع مص ) درماندن و مانده گردیدن . (منتهی الارب ). درمانده و عاجز شدن .(از اقرب الموارد). مانده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || رفتن آب و خشک گردیدن
بلوحلغتنامه دهخدابلوح .[ ب َ ] (ع ص ) چاهی که آبش خشک شده باشد. || مرد قاطع رحم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
بلوةلغتنامه دهخدابلوة.[ ب ِ وَ ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). دریافت چیزی و کشف آن .(منتهی
بلوهرلغتنامه دهخدابلوهر. [ ب ِ ل َ هََ ] (اِخ ) زاهدی بود که بوذاسف شاهزاده ٔ هندی راهدایت کرد. و ذکر آن در کتاب بوذاسف و بلوهر، یا بلوهر و بوذاسف آمده است . (از دایرة المعارف فا
بلوهرالغتنامه دهخدابلوهرا. [ ب َ ] (اِ) بزرگترین سلاطین هند. (مفاتیح ). بلهرا. بلهرای . رجوع به بلهرای شود.
بلوةلغتنامه دهخدابلوة.[ ب ِ وَ ] (ع اِ) آزمایش . (منتهی الارب ). امتحان و اختبار. (اقرب الموارد). || سختی . (منتهی الارب ). مصیبت . (اقرب الموارد). دریافت چیزی و کشف آن .(منتهی
بلوهرلغتنامه دهخدابلوهر. [ ب ِ ل َ هََ ] (اِخ ) زاهدی بود که بوذاسف شاهزاده ٔ هندی راهدایت کرد. و ذکر آن در کتاب بوذاسف و بلوهر، یا بلوهر و بوذاسف آمده است . (از دایرة المعارف فا
بلوهرالغتنامه دهخدابلوهرا. [ ب َ ] (اِ) بزرگترین سلاطین هند. (مفاتیح ). بلهرا. بلهرای . رجوع به بلهرای شود.
بلهرایلغتنامه دهخدابلهرای . [ ب َل ْ ل َ هََ ] (اِ) بزرگترین سلاطین هند. بلوهار. (مفاتیح ). بلهرا. و رجوع به بلهرا شود.