بلومیةلغتنامه دهخدابلومیة. [ ب َ ی َ ] (اِخ ) از قرای برخُوار از نواحی اصبهان (اصفهان ) و نسبت بدان بَلومی شود. (از معجم البلدان ) (از مراصد) (از مرآت البلدان ج 1 ص 293).
بلوایهلغتنامه دهخدابلوایه . [ ب َل ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) بالوایه . پرستوک را گویند و آن پرنده ایست که به عربی خطاف گویند. (برهان ). پرستوک . (الفاظ الادویه ). خطاف . (فهرست مخزن الاد
بلوطیةلغتنامه دهخدابلوطیة. [ ب َل ْ لو طی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) نوعی از مار است آنجا که بلوط باشد. و از این مار بوی ناخوش آید و هرکه خواهد او را بکشد آن بوی بد درگیرد،و هرکه بگزد
بلومیلغتنامه دهخدابلومی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلومیة که قریه ای است از قراءبرخوار. (از الانساب سمعانی ). رجوع به بلومیة شود.
بیومیةلغتنامه دهخدابیومیة. [ ب َی ْ یو می ی َ ] (اِخ ) طریقتی است که مؤسس آن علی بن حجازی بن محمد بیومی (1108 هَ . ق .) بوده و خود از پیروان طریقه ٔ قادریه بوده است و این فرقه در
foldingدیکشنری انگلیسی به فارسیتاشو، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، پیچیدن، تاه خوردن، بهم امیختن، تابیدن، بکسب یا شغل پایان دادن
بلومیلغتنامه دهخدابلومی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلومیة که قریه ای است از قراءبرخوار. (از الانساب سمعانی ). رجوع به بلومیة شود.
بلوایهلغتنامه دهخدابلوایه . [ ب َل ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) بالوایه . پرستوک را گویند و آن پرنده ایست که به عربی خطاف گویند. (برهان ). پرستوک . (الفاظ الادویه ). خطاف . (فهرست مخزن الاد
بلوطیةلغتنامه دهخدابلوطیة. [ ب َل ْ لو طی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) نوعی از مار است آنجا که بلوط باشد. و از این مار بوی ناخوش آید و هرکه خواهد او را بکشد آن بوی بد درگیرد،و هرکه بگزد