بلوطلغتنامه دهخدابلوط. [ ب َ / ب َل ْ لو ] (اِ) درختی است که از پوست آن پوست پیرایند و عربان در قدیم ایام به میوه ٔ آن غذا می کردند. (منتهی الارب ). درختی است بزرگ که با پوست آن
بلوطلغتنامه دهخدابلوط. [ ب َل ْ لو ] (ع اِ) دندانه ٔ کلید. (منتهی الارب ). || گویند انقطع بلوطی ؛ یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب ال
بلوطگویش اصفهانی تکیه ای: ------- طاری: --------- طامه ای: ------- طرقی: balüt کشه ای: --------- نطنزی: -------
بلوتلغتنامه دهخدابلوت . [ ] (اِخ ) شهریست [ به هندوستان ] بر جانب راه نهاده بر سر کوهی و آبی اندرمیان آن و شهر جلوت همی گذرد و اندر وی بتخانه هاست واز او نیشکر و گاو و گوسفند خی
بلوط اسبیلغتنامه دهخدابلوط اسبی . [ ب َ طِ اَ ] (ع اِ مرکب ) درخت بلندی مخصوص نواحی مدیترانه ، که بیشتر برای زینت کاشته میشود. گلهای سفید یا خاکستری رنگش بصورت خوشه های هرمی بزرگ است
بلوط چوب پنبهلغتنامه دهخدابلوط چوب پنبه . [ ب َ طِپَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بلوط پیوسته سبزی که در اقلیم مدیترانه ای میروید. قسمت خارجی نرم پوست آن بنام چوب پنبه برای در
بلوط رسمیلغتنامه دهخدابلوط رسمی . [ ب َل ْ لو طِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از انواع بلوط است و در ایران مخصوص نواحی خشک است و پایگاه آن جنگلهای جنوب و مغرب ایران از آذربایجان غرب
بلوط شیخانلغتنامه دهخدابلوط شیخان . [ ب َ طِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از بخش ایزه شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 146 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).