بلوریلغتنامه دهخدابلوری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلور. بلورین . رجوع به بلور شود. || به رنگ بلور. || سخت سپید. سخت پاکیزه و بی آمیغ: یخ بلوری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
سندروس بلوریلغتنامه دهخداسندروس بلوری . [ س َ دَ ب َل ْ لو / ب ُ ] (اِ مرکب ) صمغ مانندی است و دارای بوئی مطبوع است . (دزی ج 1 ص 693).
تبت بلوریلغتنامه دهخداتبت بلوری . [ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) ناحیتی است از تبت بحدود بلور پیوسته و بیشترین بازرگانانند و اندر خیمه ها و خرگاهها نشینند و جای ایشان پانزده روز اندر پانزده روز راه است . (حدودالعالم چ طهرانی ص 47).