بلورلایهلغتنامه دهخدابلورلایه . [ ب ُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح زمین شناسی ، احجار متبلور مطبق . سنگهای بلورین که لایه های بسیار دارند. (از لغات فرهنگستان ).
بلوردانلغتنامه دهخدابلوردان . [ ب َ وِ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند، شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
بلورسازیلغتنامه دهخدابلورسازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب )عمل بلور ساختن . ساختن بلور. || (اِ مرکب ) محل ساختن بلور. کارخانه ای که در آن بلور سازند.
کاسهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام وزه، گلدان، بطری، شیشه، کریستال محیط شفاف بانکه، لگن، لگنچه، آبدان، آفتابه لگن، بادیه، دبه پارچ، تُنگ، مشربه، قدح، جام، لیوان▼ بطری، صراحی، گل
بلورلایهلغتنامه دهخدابلورلایه . [ ب ُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح زمین شناسی ، احجار متبلور مطبق . سنگهای بلورین که لایه های بسیار دارند. (از لغات فرهنگستان ).
بلوردانلغتنامه دهخدابلوردان . [ ب َ وِ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند، شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و خرما و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
بلورسازیلغتنامه دهخدابلورسازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب )عمل بلور ساختن . ساختن بلور. || (اِ مرکب ) محل ساختن بلور. کارخانه ای که در آن بلور سازند.