بلوجلغتنامه دهخدابلوج . [ ب ُ ] (ع مص ) روشن شدن صبح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سپیده بدمیدن صبح . (المصادر زوزنی ). بدمیدن سپیده . (تاج المصادر بیهقی ). روشن شدن . ظهو
بلوجهلغتنامه دهخدابلوجه .[ ب َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سورسور، بخش کامیاران شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 376 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
بلوجهلغتنامه دهخدابلوجه .[ ب َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سورسور، بخش کامیاران شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 376 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
کوچ و بلوچلغتنامه دهخداکوچ و بلوچ . [ چ ُ ب َ / ب ُ ] (اِخ ) نام گروهی اند بیابانی که قافله ها زنند بیشتر تیرانداز باشند. (لغت فرس اسدی ). این لغت از توابع است ، و نام طایفه ای باشد ا
پهلوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پهلوان؛ مرد دلیر: ◻︎ به قلب اندرون پای خود را فشرد / به هر «پهلُوی» پهلویی را سپرد (نظامی۵: ۷۹۷).۲. نیرومند.۳. از مردم قوم پارت؛ قوم پارت: ◻︎ گزین کرد از آن
درخشیدنلغتنامه دهخدادرخشیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ] (مص ) تابیدن . پرتو افکندن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). تابان و روشن شدن . (شرفنامه ٔ منیری ). پرتو انداختن . تافتن . روشن شد