بلهملغتنامه دهخدابلهم . [ ب َ هَُ ] (از ع ، ص مرکب ) بل هم . سخت نادان . عظیم ابله . (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف جمله ٔ «بل هم اضل » و آن اشاره است به آیه ٔو لقد ذرأنا لجهنم کث
بلهمیلغتنامه دهخدابلهمی . [ ب َ هَُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلهم . بل هم . مأخوذ از آیه ٔ شریفه ٔ «اولئک کالانعام بل هم اضل » (قرآن 179/7). رجوع به بلهم شود : اِنعام حق شناس که عام
بلهمیلغتنامه دهخدابلهمی . [ ب َ هَُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلهم . بل هم . مأخوذ از آیه ٔ شریفه ٔ «اولئک کالانعام بل هم اضل » (قرآن 179/7). رجوع به بلهم شود : اِنعام حق شناس که عام
ایقاظلغتنامه دهخداایقاظ. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ یقظ. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : همچو آن اصحاب کهف از راه جودمی چرم ز ایقاظ نی بل هم رقود.مولوی .
يَعْدِلُونَفرهنگ واژگان قرآنمعادل و همتا مي گيرند - به عدالت حکم مي کنند - عدول مي کنند - منحرف مي شوند (کلمه عدل به معناي حد وسط در بين افراط و تفريط است . عبارت "مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّة
قلوبلغتنامه دهخداقلوب . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تو میروی و خبر نداری اندر عقبت قلوب و ابصار. سعدی .لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها
متضادلغتنامه دهخدامتضاد. [ م ُ ت َ ضادد] (ع ص ) با هم مخالفت کننده . (آنندراج ) (غیاث ). مخالف یکدیگر. یقال هما متضادان ؛ آن دو مخالف یکدیگرند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از