بلهلغتنامه دهخدابله . [ ب َ ل َه ْ ] (ع اِ) نادانی . سلیم دلی . نیک نهادی . خوش خوئی . بی بدی . (منتهی الارب ). پائین تر و کمتر از حمق . (از دهار). بلاهت . بلاهة. || در اصطلاح
بلهلغتنامه دهخدابله . [ ب َ ل َه ْ ] (ع مص ) ابله شدن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). ضعیف گشتن عقل ، و چنین شخصی را ابله گویند. (از اقرب الموارد). بَلاهة. بلاهت . || درماند
بلهلغتنامه دهخدابله . [ ب َ ل ِ ] (از ع ، ق ) محرف بلی در تداول فارسی . بلی . آری . صاحب غیاث اللغات آن را به فتحتین ضبط کرده مینویسد: به تصرف لوطیان مخفف لفظ بلی که به معنی آر
بلهلغتنامه دهخدابله . [ ب َ هََ ] (ع اسم فعل ) اسم فعل است به معنی دَع یعنی بمان ، و مابعد آن منصوب آید بر مفعولیت چنانکه گوئی : بله عمرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دست
بلهلغتنامه دهخدابله . [ ب ِ ل َ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است به معنی چنان . (فرهنگ لغات عامیانه ). چنین .- اله و بله ؛ چنین و چنان .- امثال :بله دیگ بله چغندر ؛ مثل مرکب از کلم
بلحلغتنامه دهخدابلح . [ ب َ ] (ع مص ) خشک شدن خاک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انکار کردن و جحد. || نبودن چیزی نزد غریم : بلح ما علی غریمی . || افلاس و مفلس شدن .
بلحلغتنامه دهخدابلح . [ ب َ ل َ ] (ع اِ)غوره ٔ خرما میان خلال و بُسر. واحد آن بلحة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غوره ٔ خرما که اندک ترشی بهم رسانیده باشد. (الفاظ الادو
بلحلغتنامه دهخدابلح . [ ب ُ ل َ ] (ع اِ) کرکس کهن و کلان سال ، یا طائری است سوزان پر بزرگتر از کرکس که اگر یک پر وی در پرهای طائر دیگر افتد بسوزاند. (منتهی الارب ). طائری است ب
بلةلغتنامه دهخدابلة. [ ب َل ْ ل َ ] (ع اِ) تری . (منتهی الارب ) (دهار). بلل . رطوبت .- ریح بلة؛ باد که در او بلل و رطوبت باشد. (منتهی الارب ). || تازگی . جوانی . (منتهی الارب )
بلةلغتنامه دهخدابلة. [ ب ِل ْ ل َ ] (ع اِ) تری و نمناکی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تری . (دهار). || خیر، ضد بدی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چرب زبانی . فصاح
بلةلغتنامه دهخدابلة. [ ب ُل ْ ل َ ] (ع اِ) تری گیاه تر. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || بقیه ٔ علف . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || تازگی .
بلةلغتنامه دهخدابلة. [ ب ُل َ ] (ع اِ) پشتاره ٔ کلان از هیزم . (منتهی الارب ). بسته ٔ هیزم . || دسته ٔ سبزی . (ناظم الاطباء).
بلةلغتنامه دهخدابلة. [ب ِل ْ ل َ ] (ع مص ) تر کردن به آب . (منتهی الارب ). مرطوب کردن . (از اقرب الموارد). || دادن و بخشیدن . (از اقرب الموارد). بَل ّ. و رجوع به بل شود.