بلنگیدنلغتنامه دهخدابلنگیدن . [ ب ُ ل َ دَ ] (مص جعلی ) توقف کردن . لنگیدن . (ناظم الاطباء). این کلمه با دومعنی فوق آمده است ، اما ظاهراً همان مصدر لنگیدن است که با باء تأکید آمده
بلندبینلغتنامه دهخدابلندبین . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ) بلندبیننده . کسی که همتش بزرگ است .بلندهمت . بلندنظر. (فرهنگ فارسی معین ). || جاه طلب . (ناظم الاطباء). || دانای اسرار غیبی و ص
بلندبینیلغتنامه دهخدابلندبینی . [ ب ُ ل َ ] (حامص مرکب ) حالت بلندبین . همت بزرگ داشتن . بلندهمت بودن . رجوع به بلندبین شود.
بلندیدنلغتنامه دهخدابلندیدن . [ ب ُ ل َ دی دَ ] (مص جعلی ) بلند کردن . (آنندراج ). افراختن . (ناظم الاطباء). || بلند شدن . (آنندراج ). افراخته شدن . (ناظم الاطباء).
بلنگیدنلغتنامه دهخدابلنگیدن . [ ب ُ ل َ دَ ] (مص جعلی ) توقف کردن . لنگیدن . (ناظم الاطباء). این کلمه با دومعنی فوق آمده است ، اما ظاهراً همان مصدر لنگیدن است که با باء تأکید آمده
بلندبینلغتنامه دهخدابلندبین . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ) بلندبیننده . کسی که همتش بزرگ است .بلندهمت . بلندنظر. (فرهنگ فارسی معین ). || جاه طلب . (ناظم الاطباء). || دانای اسرار غیبی و ص
بلندبینیلغتنامه دهخدابلندبینی . [ ب ُ ل َ ] (حامص مرکب ) حالت بلندبین . همت بزرگ داشتن . بلندهمت بودن . رجوع به بلندبین شود.
بلندیدنلغتنامه دهخدابلندیدن . [ ب ُ ل َ دی دَ ] (مص جعلی ) بلند کردن . (آنندراج ). افراختن . (ناظم الاطباء). || بلند شدن . (آنندراج ). افراخته شدن . (ناظم الاطباء).