بلندی دهلغتنامه دهخدابلندی ده . [ ب ُ ل َ دِه ْ ] (نف مرکب ) بلندی دهنده . بالابرنده : بلندی ده آسمان بلندگشاینده ٔ دیده ٔ هوشمند.نظامی .
بلندیدنلغتنامه دهخدابلندیدن . [ ب ُ ل َ دی دَ ] (مص جعلی ) بلند کردن . (آنندراج ). افراختن . (ناظم الاطباء). || بلند شدن . (آنندراج ). افراخته شدن . (ناظم الاطباء).
بلندیگهلغتنامه دهخدابلندیگه . [ ب ُ ل َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مکان بلند. جای مرتفع : پدید آمد از دامن ریگ خشک بلندیگهی سبز با بوی مشک .نظامی .
اعناب جزیرهلغتنامه دهخدااعناب جزیره . [ ؟ ج َ رَ ] (اِخ ) از جزایر بحر هند است و در آن فیلان قوی هیکل اند چنانکه به بلندی ده گز زیادت میباشد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 232).
دست بندیلغتنامه دهخدادست بندی . [ دَ ب َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بستن دست . || آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج ) : گهت چون فرشته بلندی دهدگهت
پستیلغتنامه دهخداپستی . [ پ َ ] (حامص ) پائینی . فرود. سِفل . سُفل . سفح . حضیض . مقابل بالا و بالائی : چو آگاه شد رستم نامجوی ز پستی ببالا نهادند روی . فردوسی .ز جنگش به پستی ب
سودمندیلغتنامه دهخداسودمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) نفع. منفعت . فایده . (ناظم الاطباء) : دل آرام دارید از چار چیزکزو خوبی و سودمندیست نیز. فردوسی .بی آزاری و سودمندی گزین که این اس
نژندیلغتنامه دهخدانژندی . [ ن ِ / ن َ ژَ ] (حامص ) غمگینی . دل گرفتگی . ملالت . افسردگی . اندوه . (ناظم الاطباء). غم . ملال . نژند بودن : درستی و هم دردمندی بودگهی خوشی و گه نژند