بلقیسلغتنامه دهخدابلقیس . [ ب ِ ] (اِخ ) دختر هدهادبن شرحبیل ،از بنی یعفربن سکسک ، از حمیر، ملکه ٔ سبا. او زنی یمانی و از اهالی مأرب بود و پس از پدرش بر مأرب حکومت میراند و ذوا
بلقیسفرهنگ نامها(تلفظ: belqis) (عبری) (در اعلام) ملکهی شهر سبا که در روایات نام همسر حضرت سلیمان (ع) است. (پیشینه و ریشهی نام بلقیس به درستی دانسته نیست، برخی آن را برگرفته ا
بلقیس صغریلغتنامه دهخدابلقیس صغری . [ ب ِ س ِ ص ُ را ] (اِخ ) لقب اروی دختر احمدبن جعفربن موسی صلیحی است که لقب دیگر او «الحرةالکاملة» می باشد. ملکه ٔ یمن از سلسله ٔ صلیحی ها. وی بسال
بلقیس آبادلغتنامه دهخدابلقیس آباد. [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کورایم ، بخش مرکزی اردبیل ، شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 587 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافی
محرم بلقیسلغتنامه دهخدامحرم بلقیس . [ م َ رَ م ِ ب ِ ق َ ] (اِخ ) معبد بلقیس . این نام به تعدادی از معابد قدیم در یمن داده شده است . یکی از آنها در ظفارو دیگری در صرواح و مهمترین آنها
شهر بلقیسلغتنامه دهخداشهر بلقیس . [ ش َ رِ ب ِ ] (اِخ ) دور نیست که شهر کهنه ٔ اسفرایین (که هنوز جلگه ای در آنجا بهمین اسم معروف است ) با خرابه های شهر بلقیس یکی باشد. (ترجمه ٔ سرزمی
عرش بلقیسلغتنامه دهخداعرش بلقیس . [ ع َ ش ِ ب ِ ] (اِخ ) جایگاهی است در یک روزه راه از ذمار. از آثارش فقط شش ستون رخام باقی مانده و کنار آن آبهای جاری بسیاری یافت شود، و آبگیرهایی دا
بلقیس صغریلغتنامه دهخدابلقیس صغری . [ ب ِ س ِ ص ُ را ] (اِخ ) لقب اروی دختر احمدبن جعفربن موسی صلیحی است که لقب دیگر او «الحرةالکاملة» می باشد. ملکه ٔ یمن از سلسله ٔ صلیحی ها. وی بسال
بلقیس آبادلغتنامه دهخدابلقیس آباد. [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کورایم ، بخش مرکزی اردبیل ، شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 587 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافی
محرم بلقیسلغتنامه دهخدامحرم بلقیس . [ م َ رَ م ِ ب ِ ق َ ] (اِخ ) معبد بلقیس . این نام به تعدادی از معابد قدیم در یمن داده شده است . یکی از آنها در ظفارو دیگری در صرواح و مهمترین آنها
شهر بلقیسلغتنامه دهخداشهر بلقیس . [ ش َ رِ ب ِ ] (اِخ ) دور نیست که شهر کهنه ٔ اسفرایین (که هنوز جلگه ای در آنجا بهمین اسم معروف است ) با خرابه های شهر بلقیس یکی باشد. (ترجمه ٔ سرزمی