بلغیلغتنامه دهخدابلغی . [ ب َ ل َ غی / ی ] (اِخ ) شهری است در اندلس از اعمال لاردة، و دارای قلاع متعدد است . (از معجم البلدان ) (از مراصد).
بلقیلغتنامه دهخدابلقی . [ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بَلق که از نواحی غزنه است .(از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به بلق شود.
بلغینلغتنامه دهخدابلغین . [ ب ِ ل َ/ ب ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی و داهیه ، و از آن جمله است قول عایشه به امیرالمؤمنین علی (ع ): بلغت منا بلغین . و اعراب آن گاهی بر نون ظاهر میشو
بلغینلغتنامه دهخدابلغین . [ ب ِ ل َ/ ب ُ ل َ ] (ع اِ) بلا و سختی و داهیه ، و از آن جمله است قول عایشه به امیرالمؤمنین علی (ع ): بلغت منا بلغین . و اعراب آن گاهی بر نون ظاهر میشو
احمدلغتنامه دهخدااحمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد اشبیلی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الحاج . او راست : کتاب الامامة. کتاب القوافی . کتاب السماع و احکامه . مختصر خصائص ابن
حرفلغتنامه دهخداحرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل
اسپانیالغتنامه دهخدااسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن