بلعیدنلغتنامه دهخدابلعیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) مصدر منحوت فارسی از بلع عربی . فروبردن . فرودادن . در حلق فروکردن . اوباردن . اوباریدن . تو دادن .فروبردن بی جویدن . قورت دادن . و رجو
بلعیدهلغتنامه دهخدابلعیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف )فروبرده شده در حلق . نواریده . (فرهنگ فارسی معین ).
بلعبیدنلغتنامه دهخدابلعبیدن . [ ب َ ل َ دَ ] (مص ) فروبردن در حلق . بلعیدن . (ناظم الاطباء). و ظاهراً تصحیف شده ٔ بلعیدن باشد.