بلعمیلغتنامه دهخدابلعمی . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) لقب ابوعلی محمدبن محمدبن عبداﷲ تمیمی بلعمی ، پسر ابوالفضل محمدبن عبداﷲ بلعمی و وزیر منصوربن نوح سامانی است . وی چندی وزیر عبدالملک بن
بلعمیلغتنامه دهخدابلعمی . [ ب َ ع َ ] (اِخ )لقب ابوالفضل محمدبن عبداﷲ، وزیر سامانیان است . وی ممدوح رودکی شاعر نیز بوده است . رجوع به ابوالفضل درردیف خود و مآخذ ذیل شود: الاعلام
بلعمیانلغتنامه دهخدابلعمیان . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) خانواده ٔ بلعمیان در قرن چهارم هجری یکی ازمعروف ترین خاندانهای علم و ادب خراسان بود و اسم ایشان در آن زمان نماینده ٔ فضل و خرد و دا
تاریخ بلعمیواژهنامه آزادیک کتاب تاریخی که قدیمی ها ان را نوشته اند این کتاب داستان هایی از نوح و طوفان نوح و پسرانش است
بلومیلغتنامه دهخدابلومی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلومیة که قریه ای است از قراءبرخوار. (از الانساب سمعانی ). رجوع به بلومیة شود.
بلومیةلغتنامه دهخدابلومیة. [ ب َ ی َ ] (اِخ ) از قرای برخُوار از نواحی اصبهان (اصفهان ) و نسبت بدان بَلومی شود. (از معجم البلدان ) (از مراصد) (از مرآت البلدان ج 1 ص 293).
بلهمیلغتنامه دهخدابلهمی . [ ب َ هَُ ] (ص نسبی ) منسوب به بلهم . بل هم . مأخوذ از آیه ٔ شریفه ٔ «اولئک کالانعام بل هم اضل » (قرآن 179/7). رجوع به بلهم شود : اِنعام حق شناس که عام
بلعمیانلغتنامه دهخدابلعمیان . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) خانواده ٔ بلعمیان در قرن چهارم هجری یکی ازمعروف ترین خاندانهای علم و ادب خراسان بود و اسم ایشان در آن زمان نماینده ٔ فضل و خرد و دا
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بلعمی . محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبدالرحمن بن عبداﷲبن عیسی بن رجأبن معبدبن علوان . وزیر اسماعیل بن احمد (279 - 295 هَ. ق .) و ا
ابرسامفرهنگ نامها(تلفظ: abar sām) (در اعلام) نام وزیر اردشیر بابکان که بلعمی او را هرجند بن سام میخواند.
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد الوزیر البلعمی . وزیر امیر منصوربن نوح سامانی . رجوع به بلعمی شود.