بلخشلغتنامه دهخدابلخش . [ ب َ خ َ ] (ع اِ) معرب بدخش ، یا صورتی و تلفظی از آن . لعل . (از فرهنگ فارسی معین ). لعل بدخشی . (یادداشت مرحوم دهخدا). گوهری است که از بلخشان آورند و آ
بلخشانلغتنامه دهخدابلخشان . [ ب َ ل َ ] (اِخ )تلفظی است از بدخشان ، که ولایتی است در کشور افغانستان فعلی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بدخشان شود.
بلخشیدنلغتنامه دهخدابلخشیدن . [ ب ِ ل َ دَ ] (مص ) (از: ب + لخشیدن ). بلغزیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). لیزیدن . شخشیدن . رجوع به لخشیدن شود.
بلخشانلغتنامه دهخدابلخشان . [ ب َ ل َ ] (اِخ )تلفظی است از بدخشان ، که ولایتی است در کشور افغانستان فعلی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بدخشان شود.
بلخشیدنلغتنامه دهخدابلخشیدن . [ ب ِ ل َ دَ ] (مص ) (از: ب + لخشیدن ). بلغزیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). لیزیدن . شخشیدن . رجوع به لخشیدن شود.
بدخشانفرهنگ نامها(تلفظ: badaxšān) یعنی سرزمین منسوب به بدخش یا بلخش که معادن لعل در آن یافت میشود. بدخشان سرزمینی است در کشورِ افغانستان در قسمت شرقی آن و متصل به ترکستان شرقی