بلبرلغتنامه دهخدابلبر.[ ب ُ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اورامان . بخش رزاب ، شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 500 تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ زراب و محصول آن غلات و انواع میوه مخصوصا
بلبرینگلغتنامه دهخدابلبرینگ . [ ب ُ بْری / ب ِ ] (انگلیسی ، اِ)کاسه ٔ ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمتهای مختلف گردنده ٔ ماشینها وابزارها از آ
بلبرینگفرهنگ انتشارات معین(بُ بِ) [ انگ . ] (اِمر.)کاسة ساچمه ای که برای کم کردن نیروی اصطکاک و تبدیل لغزیدن به چرخیدن در قسمت های مختلف گردندة ماشین ها و ابزارها از آن استفاده کنند.