بلاوارثلغتنامه دهخدابلاوارث . [ ب ِ رِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + وارث ) بی وارث . بدون وارث . کسی که وارثی ندارد. (فرهنگ فارسی معین ). بلاعقب .
بیاوارلغتنامه دهخدابیاوار. (اِ) شغل و کار و عمل . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شغل و کار. (رشیدی ) : ندارد مشتری بر برج کیوان جز افزون دگر کار و بیاوار. عنصری .من نقش همی ب
طیاراتلغتنامه دهخداطیارات . [ طَی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ طَیّاره . رجوع به طَیّارة شود. درآمد دیوانی حاصل از جریمه ٔ مختلس یا مال بلا و ارث یا مال گمشده و یا مال غائب مفقودالاثر بلاوار
نفلفرهنگ انتشارات معین(نَ فَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) غنیمت . 2 - غنیمتی که از دشمن برای مصالحه گیرند. 3 - مالی که شرعاً متعلق به پیغمیر یا امام است (از قبیل اموال میت بلاوارث ، جنگل های ط
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب ِ ] (ع پیشوند) (از: حرف جر «ب » + حرف نفی «لا») کلمه ٔ نفی مأخوذ از عربی ، یعنی بی و بدون ، و چون این کلمه را بر سر اسمی درآورند، اسم معین فعل میگردد
میان دیهیلغتنامه دهخدامیان دیهی . (ص نسبی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقهی ) اراضی را که خداوند آن غایب یا مرده ٔ بلا وارث باشد میان دیهی گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1563). || اراضیی ک