بلامعارضلغتنامه دهخدابلامعارض . [ ب ِ م ُ رِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + معارض )بدون معارض . بلامنازع . (فرهنگ فارسی معین ). بلامانع.
بلامانعلغتنامه دهخدابلامانع. [ ب ِ ن ِ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + مانع) بدون مانع. آنچه که مانعی در راه وصول یا تصرفش نیست . (فرهنگ فارسی معین ). بی مانع. بلامعارض . بی معارض .
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ] (اِخ ) ابن علی بن علاء الدین صفوری حسینی شاعر و ادیب از مردم دمشق 977 - 1043 هَ . ق . وی عوارض بمعنی حق دیوانی را در شعر استعمال کرده و گوید اعتذارا:ایا من فضله و الجود سارامسیر النیری
مالکانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مالکانه، ملکی، مالکیت، ملک، زمین منقول، غیر منقول شخصی، خصوصی، اختصاصی، استحقاقی سهامی، تجاری، ثبتشده [شخص حقوقی] ثبتشده [امتیاز و اختراع] ◄انحصاری موروثی، متصرفه، متصرفی، مستغلاتی مایهدار، دارای امتیاز {مربوط به دارایی:} همگانی، مشترک، مشاع وقفی، موروثی محرز، بلامعارض، حَقه،
معارضلغتنامه دهخدامعارض . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مخالف و خصم و حریف و مدعی و مقابل . (ناظم الاطباء) : تقریرمی کرد که تاش به دیلم التجا کرده است و به معارضان دولت پناهیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 89