بیقةلغتنامه دهخدابیقة. [ ق َ ] (ع اِ) دانه ای است سبز کلانتر از کرسنه نان و طبیخ آن را میخورند و آن را مقشر کرده به گاوان دهند و گاوان را چاق و فربه کند. (منتهی الارب ).
بیقیةلغتنامه دهخدابیقیة. [ ب َ قی ی َ ] (ع اِ) نباتی است درازتر از عدس و در کشتها روید و در قوت مانند عدس است نافع مفاصل و قبل و فتق . (منتهی الارب ). رجوع به ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی و مفردات قانون ابوعلی چ تهران ص 170 شود.
بقیهلغتنامه دهخدابقیه . [ ب َ قی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی ، مانده و باقی چیزی : امیدوارم که بقیه ٔ عمر را در خدمت به ملت صرف کنم . (فرهنگ نظام ).بقیه ٔ عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند. (گلستان ). بقیه ٔ عمر در گوشه ای نشینم و عزلت گزینم . (گلستان
سابقیهلغتنامه دهخداسابقیه . [ ب ِ قی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای هستند که گویند: سعادت و شقاوت پیش از این نبشته شده است . طاعت سود ندارد و گناه زیان ندارد. (رساله ٔ معرفة المذاهب ، مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات سال چهارم شماره ٔ 1). گویند آدمی دو گروهند: اول نیکبختان اند که
ابن بقیهلغتنامه دهخداابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) ابوطالب احمدبن بکربن بقیه ٔ عبدی نحوی . شارح کتاب ایضاح ابوعلی فارسی . او در نحو شاگرد ابوسعد سیرافی و ابوالحسن رمانی و ابوعلی فارسی است . وفات 406 هَ .ق .
ابن بقیهلغتنامه دهخداابن بقیه . [ اِ ن ُ ب َ قی ی َ ] (اِخ ) نصیرالدوله ابوطاهر محمدبن بقیه . وفات 367 هَ .ق . وزیر عزالدوله بختیار. بفضل و کرم معروف و در عهد پدر عزالدوله خوانسالار بود و پس از فوت او در سال 362 بوزارت عزالدوله ر
علت مبقیهلغتنامه دهخداعلت مبقیه . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ م ُ ی َ /ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) علتی که باعث بقای موجودات بعد از حدوث میشود. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).