بقللغتنامه دهخدابقل . [ ب َ ] (ع اِ) تره و سبزه ٔ بهار که از تخم روید نه از بیخ . یکی آن بقلة. ج ، بقول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تره . (صرا
بقللغتنامه دهخدابقل . [ ب َ ] (ع مص ) ظاهر شدن .(از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). || سبزو با نبات شدن زمین . (از اقرب الموارد). رویانیدن زمین گیاه را. (آنندراج ) (از متن اللغه
بقلفرهنگ انتشارات معین(بَ) [ ع . ] (اِ.) هر گیاهی که زمین بدان سبز گردد، اسم عام سبزی ها و علوفه های خوراکی ؛ سبزی ، تره ؛ ج . بقول .
بقلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سبزی.۲. ترهبار.۳. دانه.۴. میوه.۵. آنچه از بذر بروید نه از ریشۀ ثابت.
بغللغتنامه دهخدابغل . [ ب َ غ َ] (اِ) زیر مفصل شانه و بازوی انسان و حیوان : در مرض طاعون گاهی در بغل مریض غده بیرون می آید. (فرهنگ نظام ). بتازی بغل را ابط گویند. (ذخیره ٔ خوار
بغللغتنامه دهخدابغل . [ ب َ ] (اِخ ) نام یهودیی بود ضرابی ، و درهم بغلی که در کتب فقهی مرقوم است او زده بوده است و او را رأس البغلی میگفته اند. (برهان ). رأس البغل نام ضرابی
بغللغتنامه دهخدابغل . [ ب َ ] (ع اِ) در عربی استر را گویند که از جمله ٔ دواب مشهور است . (برهان ). بمعنی استر نر که بهندی آنرا خچر گویند. (آنندراج ). استر. (ترجمان علامه جرجانی
بقل دشتیلغتنامه دهخدابقل دشتی . [ ب َ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بقله ٔ دشتی . بقل های دشتی یا همه ٔ بقل های بری عبارتند از شاهترج و طرحسقوق و یعضید و تفاف . ولی تنها کلمه ٔ
بقل دشتیلغتنامه دهخدابقل دشتی . [ ب َ ل ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بقله ٔ دشتی . بقل های دشتی یا همه ٔ بقل های بری عبارتند از شاهترج و طرحسقوق و یعضید و تفاف . ولی تنها کلمه ٔ
بقلةلغتنامه دهخدابقلة. [ ب َ ل َ] (ع اِ) واحد بقل . (ناظم الاطباء). یکی بقل . (منتهی الارب ). تره زار و زمین سبزه ناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تره که پخته نانخورش سازند. (غی