حجرالافراسلغتنامه دهخداحجرالافراس . [ ح َ ج َ رُ ل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) یا پادزهر اسپی ، سنگی باشدزرد که در مرارة و معاء اسپان یافته شود و در قدیم استعمال طبی داشته است .
خراجی سرلغتنامه دهخداخراجی سر. [ خ َ س َ ] (اِ مرکب ) خراج الرأس . خراج سر. سرانه . سرگزیت : که باشدزبون خراجی سری که همسر بود با بلنداختری .نظامی .
سبکساریلغتنامه دهخداسبکساری . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) بیقراری . (شرفنامه ٔ منیری ). بی وقاری . شتابزدگی . عجله : بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن تعجیل بطب اندر باشدز سبکساری . م
سبکدللغتنامه دهخداسبکدل . [ س َ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از ظریف . (آنندراج ) : امروزمرایی شد و گشته ست سبکدل سالار سبکدل نشود میر مرایی . منوچهری .ای شاعر سبکدل با من چو اوفتادت