frow

دیکشنری

فورا

جست‌وجوی مشابه

بدخصالی

لغت‌نامه دهخدا

بدخصالی . [ ب َ خ ِ ] (حامص مرکب ) بدکرداری . بدصفاتی . بدطبیعتی : دزدان در کوه و کمر چران از بدخصالی . (مجالس سعدی ص 23).

بخصوص

دیکشنری عربی به فارسی

عطف به , راجع به , در موضوع

بشخصه

لغت‌نامه دهخدا

بشخصه . [ ب ِ ش َ ص ِ ] (ق مرکب ) خودش و بخودی خود. (ناظم الاطباء).

بخصوص

دیکشنری فارسی به عربی

معين

بخص

لغت‌نامه دهخدا

بخص . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ اَبْخَص و بَخْصاء. (ناظم الاطباء). رجوع به مفرد کلمه شود.

جست‌وجوی غلط تایپی

frow

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فورا

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

frowy

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فواید

frowzled

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فروزان

frown

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اخم، اخم کردن، روی درهم کشیدن

frowstier

دیکشنری انگلیسی به فارسی

frowstier، کپک زده، بوی ناگرفته، پوسیده، کهنه، چرک

frowzier

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فریزر، شلخته، چرک، پلید، پوسیده، ترشیده، بد بو

جست‌وجوی متن

بدخصالی

لغت‌نامه دهخدا

عطف به

دیکشنری فارسی به عربی

بخصوص

راجع به

دیکشنری فارسی به عربی

بخصوص , حول

در موضوع

دیکشنری فارسی به عربی

بخصوص

بشخصه

لغت‌نامه دهخدا

بشخصه . [ ب ِ ش َ ص ِ ] (ق مرکب ) خودش و بخودی خود. (ناظم الاطباء).